|
سه شنبه 25 / 11 / 1394برچسب:, :: 2:38 PM :: نويسنده : سما
شبا با وجود اینکه خوابم میاد دلم آشوب میشه و نمی تونم بخوابم. پلک رو هم می ذارم و باز می کنم و بارها اطرافمو چک می کنم. اتفاقاتی که توی روز افتاده مرور میشه توی ذهنم. استرس کارایی که انجام ندادم یا نصفه رها کردم... همه و همه هجوم میارن و بارها از خواب بیدار میشم. قرار بود این مشکلاتو حل کنم. نمی دونم قرارم با خودم چی شد! از امشب همه فکرامو می نویسم روی کاغذ و از اتاق می برمش بیرون. امیدوارم تاثیر داشته باشه... نظرات شما عزیزان:
سما چه باشیم وچه نباشیم وچه آشوب داشته باشیم چه نداشته باشیم زمان بر ما خواهد گذشت وما را پشت سر خواهد نهاد زندگی راه خودش رو میره چه بهتر که ما هم راه خودمون رو ادامه بدیم یه راه دیگه هم غیر از راهی که گفتی هست هر کسی باید یه کسی رو داشته باشه که بدون شرط وبدون ترس بتونه با اون حرف بزنه تمامی متخصصین علوم انسانی اعتقاد دارند که انسان برای رهایی از تمامی موارد روحی وفکر باید حرف بزند ومن فکر می کنم تو هم باید همین کار رو انجام بدی خدا را شکر ایمیل هست تلگرام هست وحتما هم کسانی هستند که تو بتونی براشون بنویسی فکر می کنم این بهترین راه باشه می تونی از یک بود یک نبود زندگیت با اونهایی که قبولشون داری شروع کنی تا همه هرچه که هست اینطوری چند تا اتفاق خواهد افتادکه تمامی این اتفاقات خوب خواهند بود
پاسخ: واقعا حرف زدن چیزیه که نیازشو شدید توی خودم احساس می کنم. ولی خیلی وقته دوست خیلی نزدیک و سنگ صبور ندارم. جز این دوست مجازی م که گفتم رفت، با کسی دیگه حرف نمی زدم. احساس می کنم کسی حرفمو نمی فهمه. کسی سنگ صبور نیس. کم پیش میاد با کسی حرف بزنم و بعدش احساس سبکی کنم. البته یک سالی هست که مرتب میرم پیش روانشناس و اونم تاثیر داشته. ولی دیگه دارم از تنهایی از پا درمیام. خیلی سخته... خیلی غیر قابل تحمل شده...
|