|
پنج شنبه 17 / 10 / 1394برچسب:, :: 10:52 PM :: نويسنده : سما
نمی دونم چه طور میشه پر و بال کسی رو توی کودکی بست و ازش یه مطیع و فرمانبر درجه یک ساخت اونوقت ازش انتظار داشت توی جامعه، محیط کار و بین خانواده ی همسر و... بتونه از خودش دفاع کنه، خودش باشه و زیر بار حرف زور نره! گاهی پدر و مادرهامون چکشی هستن که به سر ما فرود میان و ما هم میخی هستیم که از بس کوبیده شده سرش صیقلی تر و صاف تر و میشه و چکش خور بودنش ملس تر! ههرچند کمتر کسایی هم هستن مثل من که از اونور بوم می افتن و اینقد از کنترل شدن و دخالت های بیجا و حساسیت های بی مورد پدر و مادر به ستوه رسیدن که دیگه کسی جرات نمی کنه درمورد کارها و رفتارهاشون اظهار نظر کنه چون خودشون یه پا چکش زن قهار شدن! همینه... ممیانه رو که نباشی یا چکش می زنی یا چکش خور بودنت ملس میشه و خودتو دیگرانو عاصی می کنی. کاش اینقدر علم و آگاهی داشته باشیم که بدونیم داریم چیکار می کنیم با بچه هامون. کاش بدونیم وقتی بزرگ شدن بدون اینکه حتی خودشون متوجه باشن از خونواده انتقام می گیرن و خودشونو هم توی اون آتیش می سوزونن. از همه بی گناه تر اون بچه ای هست که قراره دوباره میخی بشه واسه کوبیده شدن زیر ضربه های چکش! و دوباره و دوباره این چرخه ادامه پیدا می کنه تا اینکه بشیم یه جامعه ی بیمار به اسم ایران، که بیمار و عاجز و عاصی بودن براش عادی و معمولیه، اونقدر عادی و معمولی که همه به این وضعیت احمقانه افتخار هم می کنن! بپذیریم از بیخ و بن مشکل فرهنگی داریم و خودمونو درمان کنیم! نظرات شما عزیزان:
حست رو می فهمم...
|